loading...

تیتان

من بزرگترین قَمَرِ زُحَل بودم!

بازدید : 159
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 23:38

تو تاریکی نشسته بودم به مرور خاطرات.چراغ‌ها را خاموش کرده بودی، دستم به نور نمی‌رسید.نشسته بودم به انتظار؟ قبل تر این را نوشته بودم.نشسته بودم به انتظار که چراغ‌ها را روشن کنی. از آن بالا چراغ‌ها دیدنی بود.خانه‌های زیادی بودند که نور باران بودند.من در رحم مادرم خوابیده بودم.به انتظار ننشسته بودم.میدانستم که برنمیگردی.میدانستم دست‌های عشق کوتاه بود.گفته بودم عاشق ترم.

نگران حرف مردم نباش
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی